امیر علی جانامیر علی جان، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی پسراژدها سوار

تی وی ممنوع

  قربونت بشم که انقدر حساسی . وای از دست مدرسه تو خسته شدیم والله میدونین دوست جونیا امیر همیشه نمره 20 میگیره اما به جای اینکه به امیر جایزه بدن به 2 نفر دیگه دادن و کلی ناراحت شده موقع برگشت سرویس مدرسش بهش میگه چون تلویزیون نگاه میکنی امیر اومد خونه اصلا حاضر نبود از کنار تلویزیون رد بشه رفت همه کتاباشو آورد درس خوند هرچی میگفتم تو بلدی راضی نمیشد و حتی روز بعدش با تمام کارتهای جایزش رفت تا جایزه بگیره و موفق هم شد و روز بعد تلویزیون تماشا کرد ...
16 آذر 1391

امیر و محرم

راستش شاید تقصیر ما باشه که گل پسرم یه جورایی تنبلی میکنه اما باید بگم اون چند شب محرم حاظر نشد بره بیرون اینجا هم فقط برای چند دقیقه قبول کرد چون از راه رفتن زیاد خوشش نمیاد میگه فقط با ماشین بریم و اصلا جاهایی که غمگین باشه دوست نداره اینم از گل پسر ما که همه جوره عاشقشیم ...
16 آذر 1391

برای تو

قضیه از این قراره امیر وقتی باران جونو دید خیلی خوشش اومد که رفته تو یخچال یا داره گیتارو میخوره منم گفتم چون دوسش داری براش یه قلب بفرست ...
6 آذر 1391

به این میگن پسر

آخه قربونت بشم من که انقدر عاشق هیجانی نفس مامان قضیه از این قراره داشتم با امیر جون املاء تمرین میکردم که یهو اسم یه حیوونو گفتم که امیر با هیجان خاصی گفت آهان به این میگن املاء باحال من از این چیزا میخوام یاد بگیرم مثل:ببر پلنگ تمساح ...... عاشق حیوونه این پسره ماه من ...
27 آبان 1391

مروری بر گذشته ها

پسر خوب مامان دلم یهو خواست تا واست بنویسم از کارهایی که انجام میدادی تا حرفایی که میزدی برای 4سال خاله فاطمه پیش ما بود چون میرفت دانشگاه هر موقع من میرفتم بیرون به جز خاله فاطمه پیش هیچکسی حاظر نبودی بمونی و اون حق نداشت جایی بره تا من برگردم اما تا برمیگشتم به اون خاله بیچاره میگفتی از خونمون برو بیرون ساندویچ:سانببیج خاله فاطمه:خال طافهه موبایل:مومایل بپوشم:دتوشم بلد نیستم:بلس سیسیو یا همیشه اگه چیزی میگفتیم بعد حرفمون به تو میگفتیم مگه نه تو میگفتی مگه نه نگو هر اتفاقی که می افتاد تو سریع میگفتی یادته سه شنبه همه روز رو می گفتی سه شنبه مثلا:داشتی با خاله نانا حرف میزدی میگفتی که یادته...
21 آبان 1391